فراوردهٔ خونی (به انگلیسی: Blood product) به هر گونه عنصر خونی گفته میشود که در انتقال خون توسط افراد اهدا میشود. فراوردهٔ خونی میتواند گلبول قرمز، پلاسما یا پلاکت باشد. البته فراوردهٔ خونی از سرم (که عنصری مصنوعی است و به عنوان جایگزین خون استفاده میشود) متفاوت بوده و به عنوان معادل یکدیگر استفاده نمیشوند.
اجزاء یک واحد خون کامل شامل پلاسما، گلبول قرمز و پلاکت می باشد .
برای ذخیره سازی و حفظ عملکردشان شرایط متفاوتی دارند. پلاکت های باقی مانده در یک واحد گلبول قرمز در دمای یخچال به صورت توده در آمده و تحت تاثیر پروتئین پلاسما و گلبول قرمز بسرعت خاصیت هموستاز آن کاهش می یابد. همچنین فاکتورهای انعقادی موجود در یک واحد خون (فاکتور ۵-۸) گاهی در ۴ درجه تغییر می یابند.بهترین فایده را از یک واحد خون اهدایی زمانی بدست می آوریم که فرآورده های آن، پلاسما، گلبول قرمز، پلاکت از یکدیگر جدا گردد و بسته به نوع فرآورده در دما و وضعیت های متفاوت ذخیره سازی شود. مثلاً گلبول قرمز طبق شرایط خاص برای ۴۲ روز و پلاسما و کرایو حدود ۱ سال و حتی بیشتر و پلاکت برای ۵ روز ذخیره می شود.
جمع آوری خون از طریق ورید بازویی و با رعایت شرایط استاندارد و در کیسه های
مخصوص که حاوی ۶۳ میلی لیتر ماده ضد انعقاد و ۴۵۰ سی سی خون، می باشد،انجام می گردد.
نسبت ماده ضد انعقاد به خون ۴/۱ به ۱۰ می باشد و حداکثر حجم استاندارد خون جمع آوری شده ۵/۱۰ میلی لیتر به ازای هرکیلوگرم وزن اهداکننده می باشد.
کیسه های جمع آوری خون می تواند چندین نوع (منفرد- دوتایی، سه تایی، چهارتایی و یا کیسه مخصوص اطفال) باشد.
به یک واحد خون کامل که در طی خونگیری از بازوی اهداکننده در کیسه های مخصوص جمع آوری می گردد و حاوی گلبول قرمز – پلاسما پروتئین های پلاسما، فاکتورهای انعقادی … می باشد و حدود ۱۰به توان ۹ عدد گلبول سفید و ۶۳ میلی لیتر ماده ضد انعقاد دارد، اطلاق می گردد.
حجم کلی آن ۵۱۰-۴۹۰ و Hct آن ۴۰-۳۵% و Hb آن بیشتر از ۴۵ می باشد.
مدت زمان نگهداری آن با توجه به ماده ضد انعقاد بین ۲۱ تا ۳۵ روز می باشد.
فرایند واکاوی سلسله مراتبی یکی از روشهای تصمیمگیری است. واژه AHP مخفف عبارت Analytical Hierarchy process به معنی فرایند تحلیل سلسله مراتبی است.انتخاب سنجهها یا criterion بخش اول واکاوی AHP است. سپس براساس سنجههای شناسایی شده نامزدها ارزیابی میشوند. واژه گزینهها یا نامزدها هم معنای واژه alternative یا candidates بوده و به جای هم بکار روند. علت سلسله مراتبی خواندن این روش آن است که ابتدا باید از اهداف و راهبردهای سازمان در راس هرم آغاز کرد و با گسترش آنها سنجهها را شناسایی کرد تا به پایین هرم برسیم.
این روش یکی از روشهای پرکاربرد برای رتبهبندی و تعیین اهمیت عوامل است که با استفاده از مقایسات زوجی گزینهها به اولویت بندی هر یک از معیارها پرداخته میشود. چنانچه گزینهها زیاد باشد تشکیل ماتریس مقایسات زوجی کار دشواری است.
هدف تکنیک فرایند تحلیل سلسله مراتبی انتخاب بهترین گزینه براساس معیارهای مختلف از طریق مقایسه زوجی است. این تکنیک برای وزن دهی به معیارها نیز استفاده میشود. چون افزایش تعداد عناصر هر خوشه مقایسه زوجی را دشوار میکند بنابراین معمولاً معیارهای تصمیمگیری را به زیرمعیارهایی تقسیم میکنند.
معیار: آن چیزی است که براساس آن انتخاب میکنید مثلاً در انتخاب یک مدیر برای سازمان، معیارهای تصمیمگیری تحصیلات، پیشینه، شخصیت و … است.
گزینه: آن چیزی است که از میان آن انتخاب میکنید مثلاً در انتخاب یک مدیر کاندیداهای موجود همان گزینهها هستند.
مدلهای زیر به عنوان مدلهای معروف در مدل AHP مورد استفاده قرار میگیرند.
فرآیند تحلیلی سلسله مراتبی (AHP) روشی برای کمک به تصمیم گیری است و بر اهمیت داوری های شهودی یک تصمیم گیرنده و همچنین ثبات مقایسه گزینه های جایگزین در فرآیند تصمیم گیری تاکید دارد. از آنجا که یک تصمیم گیرنده قضاوت های خود را بر دانش و تجربه انجام می دهد ، بنابراین تصمیم گیری را بر این اساس اتخاذ می کند ، رویکرد AHP با رفتار یک تصمیم گیرنده مطابقت دارد. نقطه قوت این رویکرد این است که به طور منظم عوامل ملموس و نامشهود را سازمان می دهد و یک راه حل ساختاری اما نسبتاً ساده برای مسائل تصمیم گیری ارائه می دهد.
علاوه بر این ، با شکستن یک مسئله منطقی بزرگ و سپس پایین آمدن در مراحل تدریجی ، به کوچکتر و کوچکتر ، فرد قادر است از طریق داوری های مقایسه زوجی ساده ، کوچک را به بزرگ وصل کند.
در این روش مسئله تصمیم گیری به سطوح مختلف هدف، معیارها، زیرمعیارها و گزینه ها تقسیم می شود . در این فرایند گزینه های مختلفی در تصمیم گیری دخالت داده می شود و امکان تحلیل حساسیت روی معیارها و زیرمعیارها وجود دارد تحلیل حساسیت به معنی این می باشد که با تغییر وزن معیارها در رتبه گزینه ها چه تغییری ایجاد می شود. از مزایای دیگر این روش تصمیم گیری چند معیاره تعیین میزان سازگاری و ناسازگاری تصمیم می باشد. فرایند AHP با تجزیه و تحلیل مسائل پیچیده آنها را به شکل ساده تبدیل می کند.وجود یک طرح کسب و کار به مدیر کمک خواهد کرد تا راهنمای اجرایی یک سرمایه گذاری را تا انتها در دست داشته و بتواند وضعیت نسبی را در هر برهه از زمان ترسیم کرده و کروکی مسیر تحقق طرح کسب و کارش را تحت کنترل داشته باشد. اغلب انتظار می رود یک طرح کسب و کار، حاوی اطلاعاتی در خصوص شرکت، محصول و خدمات بازار، تیم مدیریت، استراتژی کسب و کار، جزئیات اجرایی و تجزیه و تحلیل های مالی باشد. آنچه مهم است ارائه شفاف و صادقانه اطلاعات فوق است و ترتیب و شکل ارائه آن از اهمیت کمتری برخوردار است. بصورت مشخص نمی توان گفت که یک طرح کسب و کار شامل چه بخش هایی است چون با توجه به نوع کسب و کار و هدف تهیه طرح قسمت های آن نیز تغییر می کند. قسمت هایی هم هیت که در یک طرح می تواند باشد یا نباشد.
طرح کسبوکار، (به انگلیسی: business plan) یک نوشتهٔ رسمی است که اهداف کسبوکار را تعیین، دلایل امکان تحقق اهداف را ذکر و برنامههایی که برای رسیدن به اهداف دنبال میشوند را ارائه میکند. همچنین ممکن است شامل اطلاعاتی دربارهٔ پیشینهٔ سازمان و تیم مجری طرح باشد. طرح کسبوکار سندی مکتوب است که جزئیات کسبوکار پیشنهادی را مشخص میکند. این سند باید ضمن تشریح موقعیت کنونی، نیازها، انتظارات و نتایج پیشبینی شده را شرح دهد و کلیه جوانب آن را ارزیابی کند.
آماده کردن یک طرح کسبوکار نتیجه نهایی روند طرحریزی نیست، بلکه تحقق طرح، هدف نهایی است. با این وجود نوشتن طرح یک مرحله میانی مهم است. طرح نشان میدهد که بمنظور یک کسبوکار محرز، بررسیهای دقیق در ایجاد کسبوکار انجام شدهاست و برای راهاندازی آن، کارآفرین وظیفهاش را انجام داده است.
مروزه، به طرح کسب و کار بیشتر به عنوان یک پروژه نگاه میکنند. گزارشی که باید در مدتی محدود و مشخص (معمولاً در حد چند هفته) تنظیم شود و پس از آن، به سراغ سایر مراحلِ کارآفرینی برویم.
این دیدگاه، از زمانی رایج شد که بانکها و سرمایه گذاران حقیقی یاد گرفتند که برای مشارکت در سرمایه گذاری، از کارآفرینان طرح کسب و کار بخواهند.
به این ترتیب، طرح کسب و کار، برای بسیاری از کارآفرینان به یک طرح توجیهی برای دریافت سرمایه تبدیل شد
نظریه یادگیری سازمانی از جمله رهیافتهای سیستمی و اقتضایی به مدیریت محسوب می گردد و سازمان را به مثابه یک “سیستم باز صاحب اندیشه و زنده” در نظر می گیرد. با تأکید بر این نکته که سازمانها نیز مانند ذهن انسانها برای تطبیق با شرایط محیطی متحول، متکی به دریافت بازخورند؛ سازمانها درست مانند حیوانات باهوش تر و انسانها از تجربه درس می گیرند و درگیر فراگردهای ذهنی پیچیده ای مانند “پیش بینی، شناسایی، تعریف، طراحی و حل مسأله” می شوند. دو نفر از نظریه پردازان سازمان بر این باورند که “در بسیاری از سازمانها، برخی از حالات یادگیری سازمانی، به طور منظم ایجاد می شوند”؛ نظیر سه فراگرد متداول یادگیری سازمانی که عبارتند از: فعالیتهای بهبود و توسعه منابع انسانی؛ فعالیتهای برنامه ریزی راهبردی؛ و به کارگیری و تسلط بر فن آوریهای جدید در سازمان. به هر حال، سازمانها معمولاً همه استعداد و توان یادگیری خود را به کار نمی گیرند. حاصل یادگیری سازمان، پیش از حاصل یادگیری انفرادی مجموعه اجزای آن است؛ یعنی حاصل یادگیری کل سازمان، از جمع یادگیریهای انفرادی و مجزای بخشهای تشکیل دهنده آن بیشتر است. یادگیریهای منفرد حاصل از آموزش و توسعه مهارتهای نیروی انسانی، فراهم آوردن پایگاههای علمی، و آشنایی با نظریه ها و چهرچوبهای جدید، فقط هنگامی به یادگیری سازمانی منجر می شود که بر اقدامهای مدیریتی، خط مشیها و راهبردهای طراحی سازمانی اثر بگذارد.
در یک دهه گذشته تمامی سازمانهای برتر، سرمایه گذاریهای بسیاری بر روی هوشمندی کسب و کار و فناوری اطلاعات اعم از نرمافزار و سختافزار انجام دادهاند. در عصر اطلاعات، کسی که اطلاعات دارد، دارای قدرت است. هر سازمان و شرکتی که از این قدرت برخوردار باشد در صنعت و حرفه خود در مقایسه با رقبای خود متمایز و ممتاز میشود.
سازمانها و شرکتها و محیط پیرامونی آنها، امروزه با سرعت حرکت و تغییر میکنند. اخذ اطلاعات صحیح در زمان صحیح اساس و پایه موفقیت و چه بسا بقای سازمان است، اما همیشه شکاف عمیقی بین اطلاعات موردنیاز مدیران تجاری و انبوه دادههایی وجود دارد که طی عملیاتهای روزمره شرکتی در بخشهای مختلف آن جمعآوری میشوند. ضمن آنکه برخی اطلاعات از خارج از سیستمهای عملیاتی بایستی تامین گردند.
هوشمندی کسب و کار (به انگلیسی: Business Intelligence) یا هوش تجاری،
مجموعهای از نظریات، روشها، فرایندها، معماریها و فناوریهایی است که
برای تبدیل داده خام به اطلاعات مفید و معنادار استفاده میشود.
اطلاعات
کسبوکار مقادیر بزرگی از اطلاعات را برای شناسایی و توسعه فرصتهای جدید
بکار میگیرد. بهره بردن از فرصتهای جدید و اعمال یک استراتژی اثربخش
میتواند مزیت بازار رقابتی و پایداری بلندمدت به ارمغان بیاورد.
اطلاعات کسبوکار میتواند در مقاصد کسبوکاری ذیل بکار برود تا در کسبوکار منجر به تحقق ارزش بشود:
-اندازهگیری
برنامهای که سلسله مراتبی از شاخصهای عملکرد و محک زنی (مدل مرجع
شاخصها) ایجاد میکند که راهبران کسبوکار در جریان اطلاعات پیشرفت به سوی
اهداف کسبوکار قرار میدهد (مدیریت فرایند کسبوکار).
-تحلیل
برنامهای که فرایندهای کمی برای کسبوکار ایجاد میکند که بتواند به شناخت
تصمیمات بهینه دست بیابد و به اکتشاف دانش کسبوکار بپردازد. برنامههای
این گروه شامل موارد زیر میشوند: دادهکاوی، فرایندکاوی، تحلیل آماری،
تحلیل پیشنگرانه، مدلسازی پیشنگرانه، مدلسازی فرایندهای کسبوکار، پردازش
وقایع پیچیده تعاملی و تحلیل تجویزی
-گزارشدهی/گزارشدهی سازمانی-
برنامههایی که زیرساختهای لازم برای گزارشدهی استراتژیک را در خدمت به
مدیریت استراتژیک کسبوکار انجام میدهند که با گزارشدهی عملیاتی متفاوت
است. این نوع گزارشها شامل مصورسازی داده، سامانه اطلاعات مدیریتی و
پردازش تحلیلی برخط (Online analytical processing) میشوند.
-تعامل/
سکوی تعامل- برنامههایی که از طریق به اشتراکگذاری داده و تبادل اطلاعات
الکترونیکی، مناطق مختلف (داخل یا بیرون از کسبوکار) را برای انجام کار
کنار یکدیگر میآورد.
-مدیریت دانش- برنامههایی که از طریق استراتژیها
و اقداماتشان برای شناخت، خلق، بازنمایی، توزیع و قادر ساختن سازمان به
درک بینشها و تجربههایی که دانش واقعی کسبوکار هستند سازمانها را تبدیل
به شرکتهایی داده پیشران میسازند. مدیریت دانش به مدیریت یادگیرند و
انطباق تنظیمی منجر میشود.